این بار
سلام
یادمه چند سال پیش که پیش‌دانشگاهی بودم یه پست پرباری نوشتم بعد از آتش‌سوزی پلاسکو و مردمی که فیلم میگرفتن و اون داستانا،
و امروز میخواستم درباره مردم مظلوم خوزستان بنویسم، مردمی که امروز و دیروز و روزای قبل خیلی بحثشون بود و متاسفانه رودی که خشکه. دنبال مقصر نیستم ولی خیلی ناراحتم براشون.. برا خانواده‌ای که شاید تنها داراییش اون گاومیشی باشه که بخاطر نبود رود ممکنه بمیره :( دلم بدجور کبابه و کاری از دستم ساخته نیست!
کلی حرف داشتم بگم . ولی اون غم نمیذاره!
چشم گذاشتن رو غرور، گم شدن توی خیال :)) #داریوش !
زندگی یعنی همین .. زندگی یعنی همین! کودکی و معنی یه فرشته رو زمین ..
راست میگه کاش بچه تر بودم، این چیزا رو درک نمیکردم.. نه اینکه درک نکنم ولی خب منِ بچه رو چه به اخبار و چه به دغدغه‌ای بجز پنچری دوچرخم و خرابی زنجیرش! "نفرت از میدون مین"
وقتی بچه بودم تنها دغدغم این بود که چطور میتونم بمیرم :/ دور ترین چیزی که از خودم یادمه همینه، چهارسالم بود شاید که نشسته بودم و باخدا حرف میزدم و ازش مرگم رو عاجزانه میخواستم .. شاید چون به تازگی فهمیده بودم تفاوتم با بقیه رو .. درک میکردم میفهمیدم خواسته درونیمو .. میخواستم پسر باشم نه پسری که دختر صداش میزنن .. تنها یه سوال داشتم چرا من دخترم ! و فکر میکردم دست مامان بابام بوده .. ۷ سالم که بود بهم گفتن دستی تو جنسیت من نداشتن و همینه که هست و تغییر نا پذیره
. راستشو بخواین تا ۱۵ سالگی فکر میکردم تنها منم که این مشکلو دارم و از جنسیتم شاکی هستم! نه بخاطر اینکه اهل تحقیق نباشم . ولی چون خواستم اذیتم نکنه این مشکل و باهاش کنار بیام و تغییرناپذیریشو بپذیرم، کمرنگش کردم و نخواستم برم سمتش و کنجکاوی کنم .. هیچ وقت سرچ نکردم دربارش. ولی اون خلا و اون حس بد همیشه باهام بود. و گاهی بخاطر چیزی که تو وجودم حس میشد عذاب وجدان داشتم ..
(بحثو چرا اوردم اینجا :/ خدا داند!) دلم پره شاید ..
بگذریم خب
نظرات شما عزیزان:
خبرنامه وب سایت: